در منابع مختلفی از اهل سنت، گریه و عزاداری بر سید و سالار شهیدان، امری است که بزرگان این مذهب، به آن تاکید داشتهاند. در این میان، برخی از احادیث و روایات و یا مکاشفاتی که منتسب به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به دلیل جایگاه رفیع این بانوی بزرگوار در میان مسلمانان، از اهمیت خاصی برخوردار است..
در این مقاله، به دو روایت به نقل از کتب برادران اهل سنت از مکاشفاتی که در آن حضرت زهرا سلام الله علیها به عزاداری بر فرزند شهیدشان سفارش میکنند اشاره مینماییم.
در بخشی از کتاب نشوار المحاضره وأخبار المذاکره آمده است:
….پدرم برایم نقل کرد که روزی ابوالحسن کاتب (کرخی) بر ما وارد شد و گفت آیا در بغداد فردی به نام ابن اصدق میشناسید؟ در آن جلسه کسی غیر از من او را نمیشناخت، گفتم من او را میشناسم چه شده که پیرامون او پرس و جو میکنی؟ ابوالحسن گفت : ابن اصدق چه کاری انجام میدهد؟ گفتم برای (امام) حسین علیه السلام نوحه خوانی میکند. در این هنگام ابوالحسن کرخی گریه کرد و گفت نزد من پیرهزنی است که پرورش من از کودکی به عهده او بوده ، وی از اهالی کرخ جدان است و زبانش از سخن گفتن با زبان عربی ناتوان است و نمیتواند یک کلمه عربی را به درستی بیان کند چه رسد به اینکه بخواهد شعری روایت کند … نیمههای شب بیدار شد، محل خوابش نزدیک به محل خواب من است، فریاد زد ای ابوالحسن به نزد من بیا! گفتم چه شده؟ پیش او رفتم دیدم میلرزد، گفتم چه اتفاقی برایت افتاده؟ گفت در خواب دیدم گویا در مقابل یکی از دوازههای کرخ هستم، اتاق تمیزی را دیدم که (دیوارهایش) سفید و اندکی قرمز بود، درب آن باز بود و زنان دم درب ایستادهبودند، به آنها گفتم چه کسی از دنیا رفته ؟ چه خبر است؟ آنها به داخل اتاق اشاره کردند، وارد شدم دیدم اتاقی در نهایت زیبایی است و در وسط آن بانویی جوان هستند که نیکوتر و زیباتر از ایشان ندیدهبودم، لباس زیبای سفید رنگی که بلند بود به تن داشت و روی آن نیز روپوشی (شنل) که فوق العاده سفید رنگ، پوشیده بود، در دامانش سر بریدهای بود که خون از آن میجوشید.
عرضه داشتم شما چه کسی هستید؟ فرمود با تو کاری ندارم، من فاطمه دختر رسول خدا هستم و این سر فرزندم حسین (علیه السلام) است؛ از طرف من به ابن اصدق بگو این شعر را به عنوان نوحه (برای حسینم) بخواند. فرزند من مریض نبود (بر اثر بیماری از دنیا نرفت) این را سؤال کنید و قبل از این واقعه نیز بیمار نبود.
ابوالحسن به من گفت ای ابوالقاسم حال که ابناصدق را میشناسی، امانتداری کن و این خبر را به ابن اصدق برسان؛ من گفتم به خاطر امر سرور بانوان (به روی چشم) اطاعت میکنم. ابوالقاسم تنوخی در ادامه میگوید: این داستان در ماه شعبان بود ، مردم زمانی که میخواستند به زیارت امام حسین علیه السلام بروند از حنبلیها به شدت آزار میدیدند ، من آنقدر تلاش کردم که بالاخره توانستم خودم را در شب نیمه شعبان به حائر حسینی برسانم. جویای ابن اصدق شدم تا اینکه او را دیدم. به او گفتم حضرت فاطمه سلام الله علیها به تو امر نمودهاند که قصیدهای را که در آن بیت مذکور را به عنوان نوحه (برای امام حسین علیه السلام) بخوانی:
به ابن اصدق گفتم من قبل از این ماجرا این قصیده را بلد نبودم. حال ابن اصدق دگرگون شد. قضیه خواب را برای او و حاضران در جلسه به طور کامل نقل کردم، همگی به شدت گریه کردند و تمام شب با همین قصیده نوحهسرایی کردند. اول این قصیده این بیت است:
ای دو چشم اشک ببارید و به شدت گریه کنید و خشک نشوید.
ابن العدیم می نویسد:
ابو الحسن کرخی از بزرگترین اصحاب ابوحنیفه است. (۱)
در ادامه ی این روایت خواندن روایت پایین از یاقوت حموی جالب است:
خالع گفت در سال ۳۴۶ من خردسال بودم، با پدرم به مجلس کبوذی محدث که در مسجدی بین بازار کتاب فروشها و زرگرها منعقد مىشد، رفتیم، مجلس پر بود ، ناگهان مردى از راه رسید : قبائى پر وصله به تن داشت ، در یک دست مشک آب و انبان غذا و به دست دیگرش چوبدستى بود، با صدای بلند سلام کرد و گفت: من فرستاده فاطمه زهرا سلام الله علیها هستم. گفتند: خوش آمدى و او را گرامی داشتند. گفت: مىتوانید احمد مزوق نوحه خوان را به من معرفى کنید ؟ گفتند : آرى همین است که اینجا نشسته. گفت: خاتونم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در خواب دیدم ، فرمود : راهى بغداد شو و احمد را بجوی و به او بگو که برای فرزندم (حسین علیه السلام ) با شعر (علی بن عبدالله بن وصیف) ناشى نوحه سرائى کند ،
آنجا که مى گوید:
اى زادگان احمد! جگرم در ماتم شما از هم گسیخت آنچه در این ماتم بر دل من رسید، در مورد هیچ کسی شنیده نشده
ناشى در آن مجلس حاضر بود، محکم به صورت خود زد، و به دنبال او احمد مزوق و سایرین همه لطمه بر صورت نواخته ، گریه را سر دادند. از همه بیشتر ناشى و بعد از او مزوق متأثر شدهبودند ، بعد با این قصیده نوحه سرائى کردند تا ظهر شد و مجلس تمام شد و مردم پراکنده شدند. هر چه کوشش کردند که آن مسافر از راه رسیده ، هدیهای قبول کند، قبول نکرد. گفت: بخدا سوگند اگر تمام دنیا را به من بدهند ، نخواهمگرفت ، روا نمىدانم که پیغامآور حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشم و در مقابل آن پول بگیرم ، فرستاده حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها رفت و چیزى نپذیرفت .(۲)
جالب است نویسنده کتاب معجم الأدباء یاقوت حموی است که او را به دلیل نشست و برخواست با خوارج و نواصب، دارای عقاید ضدیت و دشمنی با امیرالمومنین دانسته اند.
در پایان باید گفت بر هر مرام و مسلکی که هستیم بر سر بریده مظلوم عطشان خون گریه میکنیم و در دفاع از برادران اهلسنتمان در برابر وهابیون سینه سپر کرده نخواهیم گذاشت برکت و فیض اشک و گریه و ناله بر اباعبدالله را از آنان بگیرند که گریه بر سبط مظلوم و عطشان رسول الله نه فقط برای انسان است که تمام عالمیان در این ماتم عزادارند.
فهرست منابع:
۱- نشوار المحاضره وأخبار المذاکره ، ج۱ ، صص ۳۹۶-۳۹۷؛ بغیه الطلب فی تاریخ حلب، ج ۶ ، صص ۲۶۵۴-۲۶۵
۲- معجم الأدباء ، ج ۴ ، صص ۱۴۹-۱۵۰٫